التماس دعای شهادت زندگی زیباست ... اما شهادت از آن زیبا تر است ...
|
گفت : بیا گفتم : دیگه چیه ؟ دیر میشه ها ... "بیا"یی گفت و تند و تند قدم برداشت ... قبر ها رو یکی پس از دیگری رد می کرد ... رسید پشت یکی از همین شیشه هایی که بالای قبر های قدیمی می گذارند !! گفت : بخون ... وصیت نامه اشه ! نگاهی انداختم و گفتم : زیاده که ... گفت : توی وصیت نامه اش گفته یه بار آقا رو دیده ... امام زمانو ... تنم لرزید ... سعی کردم از لا به لای دو قبر عبور کنم و پایین قبر بروم! رویش نوشته بود ... "اینجا خانه شهدیست که به اتنظار قیام مولایش آرام گرفته است ... مهندس مصطفی ابراهیمی مجد" با احساس گنگی که داشتم سرم رو آرام آرام بالا آوردم ... زمزمه کردم : "چقدر قشنگ هستند ... چشمانش رو می گم " خاطرات نویسنده
موضوعات مرتبط: برچسبها: |
|
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |